کد مطلب:224058 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

سفر اول
یا قسمت اول از صعود به عالم علوی و معراج به جسم مبارك بود كه از آن به كلمه عبد بنده ی زنده مركب از جسم و جان بود و بسیر نفسانی تا آخرین مرز عالم اجسام و نشئه عالم طبیعت پیش رفت و عروج نمود.

قسمت دوم سفر نفسانی بود كه از علایق طبیعت و عوائق بشریت و آلوده گی جلباب ناسوتیست سیر و سفر نموده و تا به آخرین پرده های حجاب نورانی عروج كرد.

قسمت سوم سفر عروج به نیروی عقل نورانی بود تا رسید به مقامی كه بغیر خود ذات محمدی صلی الله علیه و آله دیگر حجابی نماند و در این سیر اسراری بود كه عقل را مرتبه ادراك آن نصیب كسی نشد.

ذات پیغمبر صلی الله علیه و آله نور مقدسی بود كه از مبداء المبادی جل جلاله بظهور رسید نور الانوار و عقل كل و اشرف رسل بود اول ما خلق الله نور ذات مقدس پیغمبر خاتم النبیین است سید الابرار - قائد الاخیار بود - نور مقدس نبوی مظهر اسم اعظم و مجمع صفات جلال و جمال حق است و بدین جهت او را محمد یعنی پسندیده و احمد شایسته و محمود پسندیده ذات باری تعالی می باشد.

چنانچه امام صادق علیه السلام در وصف جدش رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده.

عقله عقل الكل و نفسه الشریفة نفس الكل و جسمه اللطیف ملكوت جسم الكل

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود روحه نسخة الاحدیة فی اللاهوت و جسده صورة معانی الملك و الملكوت طاووس الكبریاء و حمام الجبروت.

از مندرجات اخبار زندگی حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله چنین استفاده می شود كه رسول الله صلی الله علیه و آله چندین بار عروج به آسمان نموده و سفر اول او در مكه از خانه ام هانی خواهر امیرالمؤمنین علیه السلام بود و در این سفر به همان روش كه گفته شد تا عرش اعظم بالا رفت و عجائب و شگفتی های عالم آفرینش را از نزدیك دید و جبرئیل كلیه رموز و اسرار جهان را به آن حضرت ارائه داده و بهشت و جهنم را دید - افواج ملائكه با الوان و اشكال مختلفه از مقابل چشم پیغمبر «سان» داده می گذشتند.



[ صفحه 456]



سفر دوم سفر به عالم ملكوت بود كه طی سرادقات و حجب و استار غیبیه را نموده تا به مقام قرب رسید.

خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده دوازده حجاب طی كردم كه از حجاب تا حجاب دیگر پانصد سال راه بوده 1 - حجاب عزت 2 - حجاب قدرت 3 - حجاب قوت 4 - حجاب هیبت 5 - حجاب جبروت 6 - حجاب ملكوت 7 - حجاب رحمت 8 - حجاب مغفرت 9 - حجاب مملكت 10 - حجاب كرامت 11 - حجاب سعادت 12 - حجاب رفعت. فرمود از آنجا به عرش اعظم رفتم همه جهان عالم آفرینش زیر نظرم بود.

آنجا بود كه شنیدم خطاب شد «ای محمد یا حبیبی خیر مقدم مرحبا بك» من در هیبت قدرت لرزان شدم كه خطاب شد «ادن منی یا احمد» نزدیك رفتم تا بامر و اجازه حق بعرش قدم نهادم آنجا ازانبیاء سلف و روش پرورش هدایت افكار عمومی سخن گفته شد.

سفر سوم سفریست كه از كلیه حجب گذشته بمقام قرب رسید و آنجا از علل و احكام شریعت بیان فرمود.

این سفه سفر با همین بدن عنصری بود كه نماینده عالم طبیعت و مظهر نبوغ عالم ملكوت است. در سفر منزل اول از عالم خاك تا سدرة المنتهی بود كه آخر سیر براق بود و این سفر با آثار طبیعت هم درست تر می آید زیرا برق از عالم نشئه طبع است.

قسمت دوم سفر سدرة المنتهی بعالم سرادقات و حجب نوریه كه فوق عالم اجرام و جهات اجسام بوده و این سفر سیر نفسی است.

سفر سوم یا قسمت سوم سفر عقلی است كه به عقل نوری به قرب ذات مقدس واجب رسید كه جز حجاب امكان و وجوب حجابی نبود.



ای كرده به زیر پای كونین

به گذشته ز حد قاب و قوسین



خاك قدم تو اهل عالم

زیر علم تو نسل آدم



طاووس ملائكه بریدت

سر خیل مقربان مریدت





[ صفحه 457]





از حكیم خاقانی

معراج خاتم النبیین



بود این نكته در حكمت سرای غیب برهانی

كه در جانان رسی آنگه كه جان از عیب برهانی



كمال نفس اگر جوئی بیفكن عجب دانائی

حیات روح اگر خواهی رها كن خوی حیوانی



حیات روح و امن دل من اندر نیستی دیدم

بمیرم كاش این هستی بهستی باد ارزانی



اگر پیرایه ی هستی نبودی ذات پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم

بیك ارزن نیرزیدی جهان باقی و فانی



محمد صلی الله علیه و آله و سلم خواجه ی عالم چراغ دوده ی آدم

كه سر آفرینش را وجودش كرد برهانی



كمال نور هستی از جمال او بود ورنه

حقایق را بدی همچون شقایق داغ نقصانی



زهی ماهی كه انوارش بود اسرار لاهوتی

خهی شاهی كه رایانش بود آیات قرآنی



بامور او درآمد ناقه از خارا و رمز است این

كه در خیل وی از صالح نیاید جز شتربانی



شبی اندر سرای ام هانی بود در طاعت

كه ناگه جبرئیل آمد فرود از عرش ربانی



كه ای فهرست هستی ای مهین دیباچه ی فطرت

بسوی عرش نورانی گوای از فرش ظلمانی



نبی شد بر براق و رفت با جبریل تا سدره

ز پریدن فروماند آن همای پیك ربانی





[ صفحه 458]





نبی گفت ای مهین پیك خدا از ره چرا ماندی

چنین كاهسته میرانی به پیك خسته می مانی



به پاسخ گفت ای مهتر مرا بگذار و خود بگذر

كه گر من بادم از جنبش تو برقی در سبكرانی



همه جا سدره است اما تو گر صد ره چمی برتر

هنوزت رخش همت زیر ران از گرم جولانی



فرود آی از براق عقل كو وامانده همچون من

برآ بر رفرف عشق و بران تا هر كجا رانی



پیمبر گشت بر رفرف سوار و شد باو ادنی

شنید اسرار ما اوحی و دید آثار سبحانی



به جائی رفت كانجا جا نمی گنجید ز بی جائی

بدین جان و تن اما تن تنی ننمود و جان جانی



نهادش ببر از خوان غیبی نزل لاریبی

پیمبر كرد از جان نزل آن خوان را ثنا خوانی



پس آنگه ساز خوردن كرد ناگه از پس پرده

برآمد زآستین دستی چو قرص ماه نورانی



پیمبر شكر یزدان كرد و گفت ای دوست دست تو

مرا این دست برد از دست و درماندم ز حیرانی



گشودی دست از غیب و نمودی دستگاه خود

بلی در دستگاهت دستیارانند پنهانی



بشخصم دستگیری كن كه تا این دست بشناسم

كه اندر دست خود افتم گرم زیندست برهانی



چو دستوری ز یزدان جست و در آن دست شد خیره

بگفت این پنجه ی شهباز دست آموز یزدانی



همه نوری همه زوری به جانب هر چه می بینم



[ صفحه 459]





هنوز آن حلقه بر در بود در جنبش كه باز آمد

مران سر حلقه ی هستی به فرش از عرش رحمانی



حكیم قاآنی ص 355